از گریـه ها طـرفی نـبستم حـال می خندم گفتند مردم بس کن این احوال ، می خندم دنیـای مـرمـوز بـزرگان دائـم الخـمر اسـت هوشـیار می مانم که چون اطفال می خندم از جـیـب یـکدیـگر خـلایـق مـی ربـایند و بـا هـم ایـاق اند و به این اعـمال می خندم گــاهـی مـرام مــردمــان کــوچـه و بـازار تـه مـی کـشد انـدازه ی مثـقال، می خندم لـوطی گـری انـگیزه می خواهد ، که امروزه این کار عار است و به این اِشکال می خندم بایدکه همچون«استـخوانی» حق ستانی کرد هر وقت می بینم من این تمثال، می خندم ! رایــانـه هـا یــارانـه هـا را می حسـابـیدند گـفتـند شـاید کـم شـود امسـال می خندم در فـومـن ، آغـا دوره گردی ضد قانون است امـا بـه قـدر خـاوری شد مال ... ! می خندم بـرجـام هـم جام جـهان بـینی نـشد، لیـکن جــام جهانـی می شـود دنـبـال مـی خندم